محل تبلیغات شما



 

عکس پنجره عاشقانه

 

با کلمات بازی نمیگنم  زیبای من   این یاد توست  که دائم  مثل دختر بچه های خوشگل و شیطون و بانمک  بادل من بازی می کند

[با کلمات بازی نمیکنم گلم  این رایحه عطر  سحر کننده توست  که با هر نفس به مشامم می رسد

باران دلم  بد گیر توست

مغزم فقط درگیر توست

باران خرابم کرده ای

مست سرابم کرده ای

مستت شدم  جان دلم

برده لبت هر خاطرم

 آورده است جانم به لب

از صبح یادت تا به شب

 

 


 

See the source image

دردت به جانم نازنین  
زیباترین عشق  زمین
جانم، نبینم دردِ تو 
دستان خشک و سرد تو
رویای من  باران من  
دنیای من  ای جان من
گشتی تو بیمار ای طبیب!
یا می دهی من را فریب؟!
کِی در توان یک مَرَض 
آید  به سویت ای نفس
زندان شود بر جانِ تو
یا پژمرد  ریحان تو 
این  شیرِ اکنون در قفس
بر می کَنَد نسل مرض 
ریزد  ز طاووسم پری
آتش کشم  هر قیصری
هرشب دعایت می کنم
دل، خاک پایت می کنم
امید دارم  بر خدا  
از جا شوی فردا جدا
با شور و حال و شیطنت
رختت نمایی بر تنت
ریزی به هم تو شهر را
شیرین کنی این دهر را

 


 

 

کجارفتی  دلم  تنگ است
 میان عقل و دل جنگ  است
 کجا رفتی  بهار من  
نگارمن   قرار  من

 

عکس پروفایل پسرانه غمگین

 


تو که رفتی  نم باران هم رفت   نسیم هم رفت   ماهیان دریا هم  رفتند   من ماندم و یک گرمای  عشق  سوزان
تو که رفتی  سوختم  باران

عکس پنجره عاشقانه

 باران، گرفتارت شدم
بدجور بیمارت شدم
باران بزن این زنگ را 
کشتی تو قلب تنگ را
باران  دوا کن  درد من 

دستان خیس و سرد من
باران تو اتیشم زدی
بهر عسل نیشم زدی


صبحت بخیر  ای نازنین
نور خدا روی زمین 
صبحت بخیر و سرخوشی
خواهم برایت دلخوشی
 آرامشم از خواب ناز  
چشمان خود را کرده باز
دردانه ی بابا  سلام 
لب بازکن با یک کلام 
خورشیدِ رویت را بتاب
این دل شده بهرش کباب
دردانه ی بابا،  نگار
دل کرده مهرت را شکار
چشمان خود را باز کن
کم بهر من تو ناز کن

جانم به قربان دلت  
کِی میکنم دیگر وِلت
آرامش این دل تویی
آرایش محفل تویی
تو بهترینی نازنین
ای حوری روی زمین

سیب قرمز روی درخت red apple on tree


 

جانم به تماشای دلت رفته و نیست
حالم به خرابات تو یکسر بگریست


 مژگان تو را دیدم  و دیوانه شدم
اشکان تو بینم دگرم جانی نیست

 

 دلخوش  به دلِ ساده مغرور تو ام
بهتر زِ دلت روی زمین جایی نیست


 وقتی که بخندی گلِ من از ته دل
دیگر به  دل و جان منم آهی نیست

 

خورشیدِ نگاهت چو بتابد بر من
مهتاب به پیش نگهم مالی نیست


 آن سنگ دلت را که شکستم با عشق
دشوارترش در رَه من خانی نیست

 

صد زار زنم تا که بخندی بر من 
شیرین تر از این فحش تو هم فانی نیست

 


ای معجزه بزرگ این عالم تو
شوریست که داده ای به این حالم تو


من معجزه ها دیده ام واما  هیچ
یک چون تو نکردست دل من را گیج


تو  شور ترین شهدِ خدایی باران
پرنورترین سایه دنیایی جان


تو ساده ترین  زیور عالم هستی
دل سنگ ترین دلبر عالم هستی


تو معرکه عشق در این دل هستی
تو حوری و نوری که از گِل هستی


تو  آن  نمِ باران که شدی سیلابم
آن روز بیاید که کنی سیرابم؟!!!؟


من  مشتعل عشق تو ام  بارانم
یک روز که زندگی رسد پایانم


جز نام تو هیچ با خود نبرم
جز عشق دگر هیچ ز دنیا نخرم


عمری گذشتست ز باران شدنت
امید که رفتست ز انسان شدنم


عشقست همه حاصل عمرم باران
یکبار دگر  جان دل من  گو  جاان


با ما به از این باش که با خلق جهانی

شاها نظری کن به گدایی و شبانی

 

با ما که نه، امید ندارم که بمانی

گاهی ز دل سوخته ای گیر نشانی

 

با ما ز سر لطف ومحبت نظری کن

از کوچه تنگ دل ما هم گذری کن

 

با ما سخنی گوی به منت به درشتی

از فرقت هجرت دل ما را که تو کشتی


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها